سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
کسی که اندیشه اش را به کار اندازد، به پاسخ خود می رسد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 1

سلام دوستان عزیز ، با تبریک مبعث حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) به همه مسلمانان جهان و به خصوص هموطنان عزیز و شما دوستان بزرگوارم ، از اینکه خیلی دیر وبلاگ را بروز می کنم معذرت می خواهم . در ادامه مبحث زن از دیدگاه نهج البلاغه بحث تعریف عقل و بررسی نظریات مختلف در باره عقل زن را ادامه می دهیم ولی به علت تنوع دیدگاه ها در این باب فعلا دو نظر را بررسی و در پست بعدی به مابقی نظریات موجود خواهیم پرداخت .
عقل به دو چیز گفته مى‏شود:
نخست به قوّه‏اى که آماده قبول دانش است.
و این همان چیزى است که اگر در انسان نباشد تکلیف از او برداشته مى‏شود. و در احادیث از این عقل تمجید شده است.
و دوم به علمى که انسان بوسیله این قوّه کسب مى‏کند عقل گویند و این همان چیزى است که قرآن کافران را به خاطر تعقّل نکردن مذمّت کرده است (1)
و در این مورد به احادیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اشعار امام على علیه‏السلام استناد کرده است (2)
ابن منظور در لسان العرب مى‏گوید:
العقل: الحِجْر و النُهى ضد الحمق و الجمع عقول...
وقیل العاقل الذى یحبس نفسه و یردها عن هواها، اخذ من قولهم قد اعتقل لسانه اذا حبس و منع الکلام...
و سمى العقل عقلا لأنه یعقل صاحبه عن الثورط فى المهالک اى یحسبه...
و قیل: العقل هو التمییز الذى به یتمیز الانسان من سائر الحیوانات،
عقل الشى‏ء یعقل عقلاً: فهمه (3)
عقل همان حجْر (عقل و لُبّ) و نُهَى (عقل) و مخالف حُمق (احمق) است و جمع آن عقول است...
و گفته شده است. عاقل کسى است که نفس خودش را حبس کرده و آن را از هوى و هوس دور نگه دارد و این معنا از قول آنها: «قد اعتقل لسانه» یعنى هنگامى که از حرف زدن منع شود، گرفته شده است و عقل را عقل نامیده‏اند به خاطر این که صاحبش را از افتادن در مهلکه‏ها دور نگه میدارد. و (نیز) گفته شده که عقل وسیله‏اى است که انسان را از سائر حیوانات جدا مى‏کند... عَقَل الشى‏ء: آن را فهمید
نیز در مورد معناى عقل مى‏نویسند:
اصل ماده عقل، همان تشخیص صلاح و فساد در جریان زندگى مادى و معنوى سپس ضبط نفس و منع آن برهمان مطلب است.
از لوازم عقل، امساک، تدبّر و نیکویى فهم و ادارک و انزجار و شناخت چیزهایى است که در زندگى مورد نیاز است و نیز تحت برنامه عدل و حق قرار گرفتن و نگه‏دارى خود از هوس‏ها و تمایلات است...
قواى نفس با نفسِ انسان متحّد است و از آن جمله، عقل نظرى و عملى است و عقل نظرى به لحاظ ما فوق آن یعنى مبادى عالیه گفته مى‏شود که به آن قوّه ادارک نیز گویند و عقل عملى به لحاظ مادون آن است که این عقل مبدأ تحریکات بدنى و اعمال خارجى است.
پس تشخیص مصالح و مفاسد مربوط به عقل نظرى و ادراک است و ضبط نفس و منع آن مربوط به عقل عملى است (4)
دیدگاه‏ها در مورد نقصان عقل
دیدگاه اوّل: منظور از «نواقص العقول» در خطبه، عائشه مى‏باشد و نمى‏تواند بیانگر توصیفى عام از وضعیت زنان باشد، چون حضرت على علیه‏السلام این خطبه را بعد از جنگ جمل و در انتقاد از عملکرد فتنه‏گران ایراد فرمود (5)
نقد و بررسى

این دیدگاه به چند دلیل درست به نظر نمى‏رسد:
1- روایت نهج‏البلاغه چون مشتمل بر تعلیل عام و ضمیر جمع مونث است، نمى‏توان آن را بر شخص خاص حمل کرد. به وضوح، از متن نهج‏البلاغه بر نمى‏آید که على علیه‏السلام اقدامات فتنه گرانه یک فرد را بهانه‏اى براى بیان یک حکم عام کرده باشد.
2- چنان که گذشت، روایات نقصان عقل منحصر به نهج‏البلاغه نیست و سایر روایات مسلماً در مقام بیان یک واقعه خاص نیستند.
دیدگاه دوّم: نقص عقل در زنان پدیده‏اى اجتماعى و فرهنگى است، نه پدیده‏اى تکوینى(6). یعنى در واقع زنان هیچ نقصان و کمبودى در عقل ندارند صاحبان این دیدگاه معتقدند که مردان در به وجود آوردن محیطى نامناسب براى رشد عقلى زنان، نقش ظالمانه‏اى ایفا کردند. بنابراین، تغییر شرایط و روابط اجتماعى مى‏تواند این کاستى را جبران کند. در نتیجه، نقص عقل زنان در کلام امام على علیه‏السلام پدیده‏اى مربوط به شرایط اجتماعى خاص است، نه ویژگى عمومى زنان و چه بسا زنان در عصر جدید در شرایطى قرار گیرند که با برخوردارى از رشد عقلى هم ردیف مردان قرار گیرند.
در توضیح بیش‏تر این نظریه گفته‏اند: در جوامع ابتدایى که محصولات گیاهى وفور در اطراف محل سکونت یافت مى‏شد، زن و مرد مى‏توانستند مشترکا به جمع‏آورى مواد غذایى بپردازند. اما از انجا که زن مسؤولیت تولید مثل و پرورش فرزند را بر عهده داشت، نمى‏توانست همپاى مردان در تعقیب شکار از محل سکونت دور شود.نیاز به شکار بیشتر، مردان را بر آن داشت که به ابداع و اختراع ابزارى بپردازند که آنان را در رسیدن به مقصود یارى رساند و به تدریج نوعى تقسیم وظایف در زندگى خانوادگى و اجتماعى به ظهور رسید. زن به فراست به وظیفه خطیر، ظریف و سازنده خود پى برد و به آن قانع شد و مرد در پهنه تزاحم اجتماع همواره ترفندهاى تازه آموخت، حیله‏ها دید و نیرنگ‏ها فرا گرفت. پس چون زن کمتر در متن جامعه و روابط بازار و جنگ و ستیز قرار دارد و در مقایسه با مردان، از بسیارى از آنان ناآگاه‏تر است. پس از منطق دور است که این امر را دال بر ضعف قدرت تعقل زن بدانیم.(7)
درباره این دیدگاه، ذکر چند نکته لازم به نظر مى‏رسد:
اولاً، مطلب اخیر تنها یک احتمال است و شاهدى براى آن ارائه نشده است. از این رو، نمى‏تواند دلیلى بر تساوى زن و مرد در قواى عقلانى باشد. این گروه، که خود به تفاوت زن و مرد در رفتارهاى عقلانى اذعان کرده‏اند، در تبیین علت تفاوت تنهابه طرح ادعایى مى‏پردازد که اثبات آن دلایل و شواهد بسیار مى‏خواهد.
ثانیا؛ نتیجه این سخن، نقصان آگاهى‏هاى اجتماعى و آشنا نبودن به پیچیدگى روابط اجتماعى است و پر واضح است که این معنا غیر از نقصان عقل است. چنان چه گفتیم، نقصان عقل در مباحث اجتماعى به این معنا است که شخص از قدرت تدبیر اجتماعى کمترى برخوردار است، نه آن که آگاهى‏هاى اجتماعى کمترى دارد. پس این نظریه نمى‏تواند به خوبى مفهوم نقصان عقل را توضیح دهد و تنها شاهدى بر نقصان اطلاعات زن است.
ثالثا، اگر بپذیریم که زن و مرد اختلاف استعدادى ندارند و تفاوت میان دو جنس همگى به تاثیرات اجتماعى باز مى‏گردد، شریعت اسلام باید راهى براى اصلاح این حالت وارتقاى زنان به وضعیتى برابر با مردان پیشنهاد مى‏کرد تا این انحراف تاریخى را از میان بردارد؛ نه آن که با احکام و مقررات خود بر استمرار این وضعیت صحه گذارد. این که در امور خانوادگى وظایف اقتصادى بر عهده مرد قرار گرفته، فعالیت‏هاى خارج از خانه به مرد و فعالیت‏هاى خانوادگى به زن پیشنهاد شده است، برخى مسئولیت‏هاى اجتماعى چون قضاوت و جهاد ابتدایى تنها بر عهده مردان گذاشته شده و از زنان سلب مسئولیت شده است، شهادت زنان در برخى مواقع با شهادت مردان نابرابر است، از مشورت با زنان در برخى امور از جمله جنگ و جهاد پرهیز شده است، اوصافى چون بخل، جبن و تکبر (البته در تفسیرى خاص از این اوصاف) براى زنان صفت پسندیده و براى مردان صفتى ناپسند شمرده مى‏شود و ده‏ها مورد از این قبیل، نشان از آن دارد که از نگاه دینى، چنین زمینه‏هاى ناهمسان میان زن و مرد، ریشه در امرى تکوینى دارد.
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان، پس از آن که زن را در فضائل انسانى و پیمودن مسیر قرب همچون مرد مى‏شمارد، در مخالفت با این دیدگاه مى‏گوید:
از اشکالاتى که متوجه این رأى است، آن است که: اجتماع از قدیمى‏ترین عهد پیدایشش، به تاخر زن از مرد در برخى امور قضاوت کرده است و اگر طبیعت مرد و زن مساوى بود، خلاف این حکم دست کم در برخى زمان‏ها ظاهر شده بود. مؤید این اشکال آن است که تمدن غرب با تمام عنایتى که بر پیش بردن زن دارد، نتوانسته مرد و زن را مساوى کند و پیوسته نتیجه سنجش‏ها، موافق نظر اسلام در تقدیم مردان بر زنان در امر حکومت و قضاوت و جنگ است.(8)
_________________________________________
منابع و ماخذ :
1- مفردات قرآن راغب اصفهانى، ماده عقل
2- عن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : "ما کسب احد
اشیئا افضل من عقل یهدیه الى هدى او یردّه عن ردى" رأیت العقل عقلین××× فمطبوع و مسموع -- ولا ینفع مسموع ××× اذالم یک مطبوع
3- لسان العرب، ج 9، ص 326، ماده
عقل
4- التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 8، ص 198-196
5- زن در
نهج‏البلاغه، نصرت الله جمالى، ص 19 به بعد
6- تحریر المرئة، قاسم امین، ص
17؛ زن روز، مصطفى محقق داماد، شماره 1143 و زن، مهدى مهریزى، ص 44
7- زن
از دیدگاه نهج‏البلاغه، فاطمه علایى رحمانى، ص 114
8- تفسیر المیزان،
طباطبائى، ج 2، ص 389


 نوشته شده توسط فاطیما در جمعه 86/5/19 و ساعت 9:4 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

ریحانه رسول
فاطیما
دوست دارم مبلغ رسالت خانم فاطمه زهرا باشم

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 7
مجموع بازدیدها: 231214
جستجو در صفحه

خبر نامه