سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و به یکى از کسانى که بدو سخنى گفته بود و از مقدار وى بزرگتر مى‏نمود فرمود : ] پر نیاورده پریدى و در خردسالى بانگ در کشیدى . [ و شکیر ، نخست پرهاست که بر پرنده روید ، پیش از آنکه نیرومند و استوار شود ، و سقب شتر خردسال است و شتر بانگ بر نیاورد مگر آنگاه که فحل گردد . ] [نهج البلاغه]
 
امروز: سه شنبه 04 فروردین 19


نگاهم کن

لحظه ای سرد و تاریک فرا می رسد ، آنگونه که گویی گوشت و پوست از استخوان جدا می شود ، چنان وحشت بر پیکره تنومندش می نشیند که همه وجودش را میلرزاند ، گویی که فهمیده است این سرما و حشت از درون اوست ، می خواهد فرار کند اما راهی پیش رو ندارد . هیچ روزنه ای نیست . فریاد میکشد اما فریاد رسی نیست ، چه کند ، خدایا مگر اینگونه تنهایی و وحشت یکجا حمله ور میشود . لحظه ای به فکر فرو میرود و در می یابد اگر تنهاست از این روست که خود را فراموش کرده است .

 دمی بر خود مینگرد در کنج دلش نوری می بیند نگاهش می کند در می یابد که این نور با وجودش غریبه نیست ، همیشه با او بوده و در سختی ها و خوشی ها همراهش بوده است .

در همان لحظه فریاد میزند ، خدایا نگاهم کن که بی تو من سرد و تاریکم ، بی تو من هیچم ، بی تو من گمراهم ، مباد که از خویش یعنی از تو که وجودم از توست دور شوم و تنها و بی کس مانم ، دستم گیرو یاریم کن تا رنگ تورا بر خود گیرم و نشانم نشان تو باشد .

خدایا خدایا خدایا .... مرا لحظه ای بر خود وامگذار

یا زهرا ادرکنا


 نوشته شده توسط فاطیما در دوشنبه 85/11/2 و ساعت 9:33 عصر | نظرات دیگران(5)
درباره خودم

ریحانه رسول
فاطیما
دوست دارم مبلغ رسالت خانم فاطمه زهرا باشم

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 4
مجموع بازدیدها: 237591
جستجو در صفحه

خبر نامه